جدول جو
جدول جو

معنی نا وختی - جستجوی لغت در جدول جو

نا وختی
بی وختی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ)
سوخته ناشده. مقابل سوخته:
هرکسی را نباشد این گفتار
عود ناسوخته ندارد بوی.
سعدی.
، خام. غیرکامل. رجوع به سوخته شود
لغت نامه دهخدا
دشمنی، مقابل دوستی، رجوع به دوستی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
پارچه ای که هنوز از آن لباس نساخته باشند. (ناظم الاطباء). ندوخته. دوخته نشده
لغت نامه دهخدا
(تَ)
که دوختنی نباشد. که قابل دوختن نیست. که ازدر دوختن نیست. که نتوان آن را دوخت. مقابل دوختنی. رجوع به دوختنی شود
لغت نامه دهخدا
دنیوی، انسانی، (ناظم الاطباء)، ارضی، مقابل لاهوتی، رجوع به ناسوت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نسوختنی. که قابل سوختن نباشد. که آن را نباید سوخت. که نتوانش سوخت. که ازدر سوختن و آتش زدن نیست
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نسوختن. مقابل سوختن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناسوخته
تصویر ناسوخته
سوخته ناشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادوستی
تصویر نادوستی
دشمنی مقابل دوستی، بی محبتی عدم علاقمندی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که آنرا ندوخته و بصورت لباس در نیاورده باشند مقابل دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
خاکی این جهانی منسوب به ناسوت زمینی ارضی این جهانی. ناسودمند. نامفیدمضرزیان بخش، بی فایده بیحاصل بیهوده مقابل سودمند
فرهنگ لغت هوشیار
جالباسی
فرهنگ گویش مازندرانی
بی گاه، بی وقت و موقع، ترس از جن زدگی و وحشتی که از باور
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زده، جن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی موقع، بی هنگام
فرهنگ گویش مازندرانی
بیداری کشیدن، خواب زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی